۱۳۸۶ اردیبهشت ۴, سه‌شنبه

نوشتاری از دکتر فاطمه صادقی- بازنمایی جنسی زن در مواجهات فرهنگی

بازنمايی جنسی زن در مواجهه بين فرهنگی
نوشته : فاطمه صادقی (متن سخنرانی لغو شده در دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران به مناسبت ۸ مارس)
به نقل از سایت گویا .کام

دغدغه و نگرانی برای اخلاقيات جامعه در واقع هراس و نگرانی برای خود است، و برای از دست دادن مناسبات قدرت تبعيض آميز. هراس از اين که "ديگری" (زن) اقتدار ما را به چالش بکشد و نظام جنسی اقتدارآميز را به چالش بگيرد.

در ايران برای ضديت با مطالبات زنان روش های متعددی در پيش گرفته شده است. يکی از مؤثرترين اين گفتارها برای بلوکه کردن خواسته ها و حقوق زنان، گفتاری است که مطالبات زنان را غربی، بيگانه با جامعۀ ايرانی و مروج فساد اخلاقی تلقی کرده و هم از اين رو سرکوب يا کم اهميت جلوه می دهد.
چنين وانمود می شود که آزادی زن و ترويج گفتار فمينيستی ، غربی و ضد اخلاقی است و از آنجا که مصالح اخلاقی جامعه بر مطالبات گروهی خاص اولويت دارد، بنابر اين نمی توان به اين مطالبات ميدان داد. نمونه خاصی از اين «نگرانی» را در بحث پوشش زنان و مسأله حجاب بيش از هر جای ديگری می توان مشاهده کرد. برای مثال اخيراً نظر سنجی ای منتشر شد که در آن ادعا شده بود بسياری از مردم حجاب را برای صيانت اخلاقيات در جامعه ضروری می دانند. در واقع دراين گفتار زن حامل نظم اخلاقی جامعه انگاشته می¬شود و به ويژه بر پوشيده بودن تأکيد می شود. و بدين ترتيب باآزادی حق پوشش برای بسياری از زنان حتی آنها که مسلمان نيستند مخالفت می شود. از سوی ديگر اين گفتار ، با نقد فرهنگ « منحط» غربی همراه است. فرض بر آن است که مطالبات زنان در ايران در واقع تقليدی از فرهنگ غربی است ؛ فرهنگی که به لحاظ اخلاقی فاسد تلقی می شود و در اين ميان عدم پوشيدگی زن غربی بيش از هر عامل ديگری در آن دخيل است. البته مورد حجاب تنها مثالی از ميان بی شمار مثال های ديگر است، زيرا مطالبات زنان از مسأله حجاب و حق برخورداذی از پوشش آزادانه فراتر می رود . به هر تقدير گفتار نگرانی اخلاقی برای جامعه که بدين شکل از پاسخگويی به مطالبات نيمی از جامعه سرباز می زند، به اعتقاد من گفتاری است که بايد آن را به بحث گذاشت و ريشه های تاريخی آن را جستجو کرد. پاسخ های زيادی در مقابل اين طرز تلقی از زن ايرانی و مطالبات او می تواند وجود داشته باشد. از جمله می شود استدلال کرد که گفتار اخلاقی غرب ستيز زن ايرانی را مورد تحقير قرار می دهد و او را به موجودی فرو می کاهد که از خود انديشه ندارد،بلکه يکسره مقلد است. بعلاوه اين گفتار از بنيان بر جهل استوار است. بسياری از اسناد بين المللی زنان که امروزه برای همه کشورها الزام آور شده است، در واقع از دل ابتکارات زنان مسلمان بر آمده است. مثال بسيار مشخص آن کنوانسيون رفع کلیه اشکال تبعيض عليه زنان يا CEDAW است که در سالهای اخير در ايران نيز مورد بحث قرار گرفت و نهايتاً از تصويب آن ممانعت به عمل آمد. اين کنوانسيون در واقع ابتکار زنان افغانی بود که بعدها به سندی جهانی برای تمام زنان تبديل شد . از سوی ديگر بسيارند کسانی که در کشورهای اسلامی به نقد فمينيسم غربی پرداخته و از آن به عنوان گفتاری استعماری نقاب زدايی کرده اند. بنابراين بنيان اين استدلال که مطالبات زنان از غرب الگو می گيرد، سست است.به اعتقاد من نقطه قوت گفتار اخلاقی غرب ستيز در واقع همان دغدغه نگرانی و دغدغه اخلاقی برای جامعه است و زيربنای مشروعيت آن را تشکيل می دهد. از اينرو می خواهم از استدلال های رايج فراتر بروم و اين فرضيه را به بحث گذارم که برخورد با اين مطالبات و بويژه حق پوشش آزادانه بر بنيانی اخلاقی استوار نيست، بلکه بيش از هر چيز تلاش برای حفظ نوعی نظم جنسی- سياسی است که مايل است زنان را تحت انقياد و سلطه نگه دارد. شايد دم دست ترين استدلالی که در اين مورد می توان اقامه کرد اين باشد که اگر نگرانی اخلاقی برای جامعه تا بدين حد جدی است و زنان تا بدين پايه حافظ نظم اخلاقی اند، پس چرا جامعه ايران از نظر اخلاقی نمونه ديگر جوامع نيست؟ هنگامی که خصوصی ترين زوايای زندگی يک زن برملا می شود و نقل مجلس خاص و عام می گردد، آيا می شود از اخلاقی بودن جامعه ما نسبت به ديگر جوامع سخن گفت؟می توان با غوری در تاريخ نخستين مواجهه های بين فرهنگی ايرانيان با غرب و زن غربی ريشه های اين به اصطلاح « دغدغه و نگرانی اخلاقی» را مورد بررسی قرار داد. برای بررسی بيشتر اين موضوع و بی آنکه مدعی دست يابی به تنها پاسخ ممکن باشم، بنا دارم به بررسی اين رويارويی بپردازم.معتقدم اين بازنگری می تواند ما را به ريشه های گفتار اخلاقیِ غرب ستيز نزديک کند و ميزان مشروعيت آن را بر ما بنماياند. بدين منظور دو گفتار را بر خواهم شمرد و آنها را با يکديگر مقايسه خواهم کرد: گفتار نخست را گفتار تجددگرا می نامم وگفتاردوم را تجدد ستيز. در گفتار نخست «بازنمايی» غرب به عنوان بهشت زمينی و مملو از حوريان زيباروی غلبه دارد. حال آنکه در گفتار تجدد ستيز زن غربی به روسپی و لکاته بدل می شود . بر همين اساس در اين گفتار ترس از اختگی جمعی و نگرانی برای از دست رفتن نظم جنسی - سياسی مستقر وجه غالب است. پيش از آنکه وارد بحث از اين دو گفتار شوم به طور مختصر منظورم را از «بازنمايی» شرح می دهم . بازنمايی به نوعی تصور انتزاعی از واقعيت اشاره داردکه مدعی شناسايی واقعيت است، اما در واقع ذهنيت خود را به واقعيت تعميم می دهد و آن را مخدوش جلوه می دهد. همين جا اين نکته را نيز متذکر شوم که آنچه می گويم صرفاً در مورد گفتار تجدد و تجدد ستيزی ايرانی مصداق ندارد، بلکه نمونه های آن را در ديگر مواجهه بين فرهنگی ميان شرق و غرب نيز می توان بازجست. برای نمونه ادوارد سعيد در کتاب شرق شناسی از همين زاويه به تحليل بازنمايی شرق در ادبيات اورينتاليستی و شرق شناسانه می پردازد و اوهام جنسی غربيان را در مورد شرق و زن شرقی بازگو می کند. پارتا چاترجی متفکر هندی نيز از زاویه ديگری بازنمايی هند به عنوان «سرزمين عجايب» را در نگاه غربی کند و کاو کرده است. يکی از زيباترين آثار در اين مورد اثر مشهور جوزف کنراد با عنوان از « چشم غربی» است. کنراد در اين رمان ، نگاه غرب به روسيه و نگاه روسيه به خود از دريچه چشم غربی را منعکس کرده است. اين رمان بعدها دستمایه فمينيست هايی شد که نگاه سوژه غربی به زن شرقی را زير سؤال بردند. برای مثال چاندرا تالپيد موهانتی فمينيست هندی در مقاله ای که عنوان رمان جوزف کنراد را بر خود دارد، فمينيسم غربی را به دليل نگاه جنسی، سلطه آميز و استعماریِ آن به زن شرقی مورد انتقاد قرار داده است. بنابراين اين نگاه ها مختص ايران نيست، بلکه ژانری جهانی است؛ خواه از جانب شرق به غرب باشد يا بالعکس. اما آنچه اهميت دارد، آن است که در هر دو سوی اين رابطه، يعنی شرق و غرب ، نوعی بازنمايی اروتيک از زن وجود دارد که همزمان از ترس خود آگاه و ناخودآگاه از « ديگریِ» شرقی و غربی حکايت می کند. برای بازشدن بيشتر بحث ابتدا به گفتار تجدد و نمونه های آن اشاره می کنم و شاخص اصلی اين گفتار يعنی بازنمايی از غرب به مثابه بهشت زمينی را مورد بحث قرار می دهم.
گفتار تجدد: غرب به مثابه بهشت زمينی بازنمايی غرب در نگاه تجددگرايان با شيفتگی ، والگی و حيرت نسبت به جامعه غربی همراه بود. مثال هايی را از سفرنامه های ايرانيانی که در طی قرن های ۱۷، ۱۸ و ۱۹ با فرهنگ غربی مواجه شده اند، نقل می کنم تا منظور خود را روشنتر بيان کنم. يکی از اين نمونه ها سفر نامه محمد ربيع است که در قرن ۱۷ ،معاصر با سلسله صفوی به عوان واقعه نويس به همراه هیأتی به تايلند امروزی سفر کرد. در جشنی که به مناسبت تاجگذاری جيمز دوم در آنجا بر پاشده بود، محمد ربيع نيز حاضر بود. او که سخت تحت تأثير رفتار و کردار و شيوه معاشرت زن و مرد و خوشگذرانی های اروپايی قرار گرفته بود، اشاره می کند که در ميان فرنگان « ترسانژادان ماه سيما را در پس پرده حجاب داشتن... محض کفر و از موت بيرون است» . او کوشيده است صحنه های آن ميهمانی را با زيباترين واژه های ممکن بستايد. محمد ربيع « طاق ابروی مه طلعتان» آن ميهمانی را به « مسجد ذو قبلتين اهل دل و محراب قلوب عارفان زمان » تشبيه می کند و شب ميهمانی را « ليله القدر» می نامد که هر دقيقه اش « خيرٌ من الف شهر» بوده است. او در توصيف آن شب به همين مقدار بسنده نمی کند . بلکه برای توجيه حضور خود و شايداز برای بستن دهان عيب جويان پای اما فخر رازی و غزالی را نيز وسط می کشد . می آورد که چنانچه اما فخر رازی با آن بی نيازی چنين ميمانی ای را می ديد و بدان فرا خوانده می شد، فتوا بر « اباحت رؤيت اين وجوه وجيهه» يعنی زنان زيباروی می داد و «مستمسک به حبل المتين زلف مه وشان گشته ، پرده اختلاف از عارض ملل و اديان» بر می داشت. او معتقد است که حتی غزالی نيز نمی توانست در اين شرايط از همدلی با زيبارويان بی نياز باشد. به عنوان مثالی ديگر می توان از ميرزا اعتصام الدين ياد کرد که در قرن ۱۸ ميلای از انگلستان ديدن کرد. او پارک های عمومی را که در روز « يکشنبه جای سير و تماشا گه مردان و زنان » بود، به بهشت تشبيه کرده است و به جای شرح چيزهای ديگر به چگونگی رابطه زنان و مردان پرداخته است. آنچه نزد تجدد ستيزان کفرستان نام گرفت، نزد سياحان و تجددگرايان بهشت آيينی و فردوس زمينی بود. عبارت «عجايب فرنگ» که در گزارش اين سياحان به کار رفته به خوبی حاکی از اين ديدگاه است. تشبيه فرنگ و غرب به بهشت، استعاره ای رايج در سفرنامه های فارسی بود. جالب آنکه در اين گزارش ها يکی از موارد حيرت برانگيز برای مسافر، عدم دخالت مردم در مصاحبت و همنشينی زن و مرد بوده است. آنها با ديدن اين شيوه به نقد رسم وطنی پرداختند که هر کس به بهانه امر به معروف و نهی از منکر خود را مجاز می¬داند در امور مردم دخالت کند. ستايش از رسوم فرنگ تا بدانجا پيش رفت که بسياری از متجددان قوانين غرب را همچون شريعت اسلام پنداشتند. در واقع غرب هم سمبل بهشت زمينی بود و هم کفرستان. از سويی اين عادات را در آنجا بسيار می پسنديدند و از سوی ديگر تصور اينکه وطن خود را شبيه آنجا بپندارند، برايشان غير ممکن بود. اين برخورد آغاز دوپارگی يا اسکيزوفرنی فرهنگی بوده است که در گفتار تجدد ستيزی نيز به عيان مشاهده می شود .گزارش ميرزا ابوطالب لندنی تحت عنوان مسير طالبی از مواردی است که از همين دوگانگی پرده برمی دارد. او از يکسو به ستايش از زن اروپايی می پردازد و در وصف آنها غزلسرايی می کند و از سوی ديگر در برشمردن نقطه ضعف های اخلاقی آداب آنها «کثرت آزادی زنان» را از عيوب اخلاقی آنها می انگارد.از جمله ديگر سياحان تجددگرا ميزا ابوالحسن شيرازی معروف به ايلچی است که در آغاز قرن ۱۹ به همراه جيمز موريه و به نمايندگی از فتحعلی شاه به اروپا رفت. او نيز در گزارش خود تحت عنوان « حيرت نامه» از ديدن زنان روباز اظهار شگفتگی می کند و می گويد فرنگيان از چادر و چاقچور ايرانيان حيران می¬شدند و ايرانيان از « بی پردگی» و بی حجابی فرنگيان. به کار بردن کلماتی چون اجنبی ، بيگانه ، غرب زده، فرنگی مآب، مستفرنگ، اروپايی مآب، عروسک فرنگی و ... در واقع بيش از هر چيز بر غيريت،و غريب بودن اين مردمان بر يکديگر و خاصه تحير از نحوه ظاهر شدن در ملأ عام و پوشش و سرو وضع و کردار زن فرنگی حکايت داشت. در واقع در گزارش فارسی نويسان ، همراهی و همنشينی با زن اروپايی و توجه به او و رفتارش يکی از محورها و مضامين اصلی سفرنامه نويسی بود که از نگاه آزمند و شهوتبار آنها نسبت به زن پرده بر می¬داشت. همچنانکه در مثال های فوق می بينيم، پوشيده نبودن زن فرنگی و ظاهر شدن بدون حجاب او در پيش مردان و اختلاط زن و مرد از مهمترين مواردی است که مسافران ايرانی غرب به آن اشاره می کنند. اما آنچه اين نگرش اروتيک را موجب می شد، نه آنقدر واقعيت مناسبات زن ومرد در جامعه غربی که نوعی تصور و بازنمايی انتزاعی و تحريف واقعيت بود. اين بازنمايی از آنجا بود که اين سياحان در واقع زن غربی را نيز از دريچه نگاه به زن ايرانی می نگريستند. به تعبير ديگر نگاه مردانِ ايرانی به زن غربی از پيش با نشانه شناسی فرهنگ خودی و انگاره های مردانه اين فرهنگ درآميخته بود که بر اساس آن هر گاه زنی بدون پوشش در ملأ عام ظاهر می شد،بدان معنا بود که جلوه گری می کند و مردان را به خود دعوت می کند. سياحان ايرانی در واقع همان نگاهی را بر پيکر زن اروپايی می افکندند که بر پيکر زن ايرانی. از همين روست که غرب به فردوس زمينی تبديل شد و زن غربی به حوری بهشتی. فرهنگ غربی برای بسياری از اين سياحان در واقع تبلور اميال جنسی سرکوب شده آنها بود. همانگونه که خواهيم ديد، گفتار تجدد ستيز نيز از زاويه ای ديگر از همين رويه تبعيت می کند.پيش از آنکه وارد بحث از اين گفتار شوم اضافه کنم که تجددگرايی ايرانی که در ابتدا بر اساس بازنمايی اروتيک از غرب استوار بود، بعدها در سير تکامل خود بر اين امر وقوف يافت و در آثار متجددين و نوگرايان قرن ۱۹ اصلاحات زيادی به خود ديد. براساس اين تفکر جديد، تجددگرايان از يکسو به ديگر جنبه های زندگی غربی توجه کردند و از آن مهمتر به اين نکته آگاهی يافتند که پوشيده نبودن زن غربی ضرورتاً به معنای دعوت به شهوترانی نيست. به تعبير ديگر تجددگرايان آگاهی يافتند از اينکه بايد امر پوشش را از اخلاقيات جنسی جدا کرد؛ مسأله ای که در گفتار تجدد ستيز همچنان تفکيک نشده باقی ماند و حتی مشروعيتی اخلاقی پيدا کرد. بر مبنای همين تفکيک بود که بسياری از روشنفکران تجددگرای ايرانی در قرن ۱۹ از جمله فتحعلی آخوند زاده و ميرزا آقاخان کرمانی بر اين باور بودند که زن ايرانی را در کنج خانه و محبس نگه داشتن در واقع فساد اخلاقی را کاهش نمی دهد؛ بلکه مسبب مفاسد جنسی است. حضور زن در ملأ عام به نظر آنها می تواند جلوی بساری از مفاسد جنسی را بگيرد. بنابر اين بر خلاف تجدد اوليه در آثار سياحانی که ذکر آنها رفت، تجددگرايی بعدی ميان پوشش و اخلاق جنسی تمايز قائل شد . اين تفکيک از اهميت زيادی برخوردار است، زيرا مبنای دفاع از حقوق زنان و نوسازی مناسبات اجتماعی را تشکيل می دهد.
گفتار دوم : تجدد ستيزی، هراس از اختگی جمعیگفتار تجدد ستيز با گفتار تجددگرا و نگاه اروتيک و جنسی او به زن همزمان است و از بسياری جهات شبيه آن است. در اين گفتار نيز دو پارگی و بازنمايی جنسی ياد شده را می توان ديد. اما در اين گفتار چهره های پسنديده زنان فرنگ به روسپيان و عفريتان بی عصمت و شهوت پرست تبديل شد. بازنمايی ای از اين دست بيش از هر چيز ريشه در ذهن و زبان فرهنگ خودی داشت و در روايات و داستان های افسانه ای چون یأجوج و مأجوج، هورقليا، يوسف و زليخا، شيخ صنعان و دختر ترسا، جابلقا و جابرصا، و ... نمود می يافت. اين مضمون همچنانکه خواهيم ديد، بعدها دستمایه تبليغات ضدغربی و تجددستيز قرار گرفت و از رتوريک ضد استعماری و ضد امپرياليستی سر در آورد. در اين گفتار برای ترساندن مردم زن غربی به مترسک و بهانه ای برای مبارزه عليه نو انديشی و جلوگيری از اصلاحات سياسی و اجتماعی بدل شد. يکی از رساله هايی که اين نوع بازنمايی را در آن می توان مشاهده کرد، رساله ای است که ميرزا فتاح گرمرودی در باره زنان فرنگ نگاشته است. او به همراه هیأتی به دستور محمد شاه قاجار و به مناسبت جلوس ملکه ويکتوريا به تخت سلطنت عازم انگليس شد. اين سفر به اعتقاد برخی از تحليل گران تاريخ ايران، سر آغاز برخی برخوردها ميان ايران و انگليس نيز هست. در واقع از اين دوره به بعد بود که به دليل مواجهه سياسی ، تصويرزن بی عصمت فرنگی به دستاويز مناسبی برای مبارزه با فرهنگ غربی تبديل شد. وبدين سان در پايان قرن ۱۹ دو چهره متباين و متضاد از زن غربی شکل گرفت: حوری بهشتی و لکاته.بر اساس ادبيات تجدد ستيز، اختلاط زنان بی حجاب در بيرون با مرد نامحرم نشانه بدکاره بودن زن ، و رواج بی بندوباری جنسی و علت فساد اخلاقی غرب انگاشته شد. مسأله ای که به نظر برخی ديگر جزو عادت خاص اروپاييان به شمار می رفت، برای تجدد ستيزان ، منشأ فساد و تباهی اين جامعه پنداشته شد . بر اساس همين تصور وعده نابودی غرب و تمدن غربی نيز شکل گرفت. رساله ناصريه تأليف حاج محمدکريم کرمانی متعلق به قرن ۱۹ ميلادی يکی از جالب ترين نوشته ها پس از رساله گرمرودی است. محمدکريم کرمانی بر آن است که انگليسيان «برای تسخير بلاد ايران و مقهورکردن مسلمانان و سلطنت به اين مرز و بوم» می آيند . او تسلط فرنگيان را با افتادن اختيار مردان به دست زنان يکی می انگارد و برای تحريک غيرت مردان ايران بر ضد انگليس از تصوری جنسی کمک می گيرد:« آيا هيچ مسلمی راضی می شود که اختيار در دست زنان بی شعور باشد که هر جا خواهند بروند و با هرکس خواهند بنشينند و هر وقت خواهند از خانه بيرون بروند؟ اينها هنوز بر ايران مسلط نشده حکم می¬کنند که زنان از مردان رو نگيرند. آيا هيچ مسلمی راضی می شود که زن آرايش کرده بر سر دکان ها بنشيند و به تماشاگه برود؟ آيا هيچ مسلمی راضی می شود که در بازار مسلمانان چندين دکان شراب باشد و هرکس می خواهد علانيه بخرد و بخورد و از زن و مرد منعی نباشد و زينت کند و بيايد در بازار شراب بخرد و بخورد و مست بشود و در بازارها و ميدانها و صحراها و باغها با حال مست بگردد و با الواط و اوباش بنشيند و آنچه می خواهد بکند نعوذ بالله» همچنانکه می بينيم دراين نمونه و بسيار نمونه¬های ديگر تفکيکی ميان پوشش زن و عرضه جنسی او صورت نگرفته است و همين موضوع به زيربنای مشروعيت گفتار اخلاقی در مسأله حجاب و ديگر مطالبات زنان بدل شده است. هدف غايی کسانی که به چنين مغلطه ای دست می زدند، در واقع هراساندن مردم از بهسازی مناسبات اجتماعی و سياسی و تلاش برای حفظ نظام جنسی/ سياسی مستقر بود. وگرنه بودند بسياری ديگر که بازنمايی فوق را مقرون به واقعيت نمی¬دانستند. در گزارش برخی از سياحان در همان موقع به محدوديت های زن فرنگی اشاره شده بود. از جمله ميرزا صالح که به همراه ديگران برای تحصيل به خارجه فرستاده شده بود،آگاه شده بود از اينکه زنان اروپايی از حق رأی برخوردار نيستند و به طريق اولی از حق انتخاب شدن نيز. رسائل جهاديه از جمله رسائلی هستند که اين گفتار اروتيک را که در واقع بر هراس از اختگی جمعی استوار بود، منعکس می کنند. در رسائل جهاديه که در مذمت روس ها و برای برانگيختن احساسات مذهبی عوام تأليف شده است بر اين نکته تأکيد می شد که روس ها می خواهند با تجاوز به خاک ميهن ، آداب شنيع خود را که شامل آزادی روابط زن و مرد است، بر ما تحميل کنند. در واقع ادبيات جهادی از نخستين نوشته های ضداستعماری در تاريخ ايران است که بر بستر ادبياتی قرار دارد که پيش از آن سياحان ايرانی نوشته بودند. در واقع آنچه مبارزه با غرب و استعمار را موجه می نمود، اين تصور بود که آنها می خواهند باورهای سنتی را با افسار گسيختگی جنسی جايگزين کنندو اختيار مردان را به زنان سپرند؛ تصوری که امری کاملاً ذهنی بود و ما به ازای خارجی نداشت. نگرانی و هراس از اختگی جمعی و از دست رفتن اقتدار مردانه در ادبيات تجدد ستيز در مورد انقلاب فرانسه نيز بازتاب دارد. برای نمونه عبداللطيف شوشتری در رساله ای به نام تحفه العالم و در مذمت انقلاب فرانسه و از ترس آنکه مبادا برخی در داخل به هوس بيفتند از آن الگو برداری کنند، پس از شرح شاه کشی فرانسويان می نويسد:« طايفه مخذوله فرانس قاتلهم الله، از اين مرحله قدم فراتر گذارند و نفی واجب کنند و اموال و نساء را بر يکديگر مباح دانند و به قِدَم عالم غلوّی عظيم دارند و راه شقاوت و طريق گمراهی پويند. الحق گوی سبقت از ملاحده اولين و آخرين برده اند.»سامان فکری عبداللطيف درمورد انقلاب فرانسه بر تصويری يکسر اروتيک استوار است. می گويد:« از جمله مستحدثات فرانس که به تازگی در ميان آنان شيوع يافته است اين است که از بی پردگی زنان ترقی کرده ، مناکحات و زناشوهری را برداشته اند. به وجهی معين و تراضی طرفين و دو سه ساعت رامشگری عقد منعقد شود» . و بلافاصله برای اينکه مبادا خواننده به خود بگويد « خب، اين رسمی است که از ديرباز نزد تشيع مقبول بوده »، می گويد: « اگر زن حامله باشد، به هر جا و در خانه هر کس که طفل در آن متولد شود ، از آن اوست و در انساب اصلاب (نسب مذکر) را معتبر ندانند.» در واقع فتاوای جهاد عليه روسی بر بستر چنين تحريکاتی که از پيش اذهان را بر ضد غرب تحريک و تجهيز کرده بود، ممکن شد. نگرانی از مقهور شدن توسط بيگانه تصوری کاملاً جنسی بود که در آن دغدغه ای برای اخلاقيات وجود نداشت، بلکه نگرانی و هراس از به چالش کشيده شدن مناسبات قدرتِ موجود بود. ستايش بی چون و چرا از غرب و تشبيه آن به بهشت زمينی در ادبيات تجدد گرايان در واقع روی ديگر هراس از اختگی جمعی در ادبيات تجدد ستيزان بود که بعدها بن¬مایه ادبيات ضد استعماری را تشکيل داد. از اين رو بايد گفت آگاهی از مناسبات استعماری در واقع امری پسينی بود، نه پيشينی و بيان مطنطن نگرانی ای بود که از بازنمايی اروتيک احوال غربيان و زنان آنان عارض می شد. دليل درستی اين سخن آن است که در اغلب ادبيات سفرنامه ایِ نخستين سياحانی که شيفته غرب يا مخالف آن بوده اند، رد پايی از خوانش نيت های استعماری ديده نمی شود. مسأله ای که پژوهشگران به درستی آن را ناشی از نا آگاهی ايرانيان از نيت های استعماری غرب می دانند. در گفتار تجددستيز نيز همچون گفتار تجددگرا ، آنچه در وهله نخست تعبير و تفسير از غرب و زن غربی را می سازد، نگاه به زن ايرانی در فرهنگ خودی است و درست به همين دليل بر تصوری انتزاعی از غرب مبتنی است. بر اساس اين تصور، زن غربی با سرو بدن عريان ظاهر می شود و از اين رو دائماً در حال شهوترانی است. از همين رو تجددستيزی نيز بر نوعی بازنمايی تحريف شده از غرب و زن غربی استوار بود که در آن بسياری از جنبه های زندگی زنان و مردان و بويژه نابرابری ميان اين دو جنس در جامعه غربی را از نظر دور می داشت. تجدد ستيزی نگرانی برای نظم جنسی- سياسی بود؛ نه گفتاری اخلاقی. تجددستيزان از آن هراس داشتند و دارند که زنان ايرانی نيز بخواهند همچون زن غربی رفتار کنند و سلسله مراتب اقتدار مردانه را به چالش بکشند. جمع بندی می کنم: مواجهه بين فرهنگی در واقع نگريستن به « ديگری» و بازنمايی فرهنگِ ديگر از چشم خودی بود؛ نه نگريستن به ديگری از چشم و نگاه ديگری. اما اين نگاه به مرزهای بازنمايی محدود نماند، بلکه رفته رفته به خود واقعيت تبديل شد. در مواجهه بين فرهنگی واقعيت بازنمايی شده يا بازنمايیِ واقعيت وجهی اروتيک و جنسی دارد و حاصل آن يکسان انگاری ميان آزادی زن با بی بندو باری جنسی او بوده است. اين تصور هراس از دست رفتن نظم سياسی - جنسی را به دنبال خود داشت که بر مبنای همان تصور بازنمايی شده از زن و خاصه زن غربی شکل گرفته بود. هراس از اين که مبادا زن ايرانی نيز بخواهد همچون زن غربی شهوترانی کند و مرد را از مردانگی اش بيندازد.آنچه دغدغه ای اخلاقی پنداشته می شود و از مشروعيت اخلاقی تغذيه می کند در واقع چيزی نيست مگر سلسله ای از بازنمايی های جنسی و تعميم آنها به واقعيت. اينکه چگونه می شود گفتاری را که تا بدين پايه بر توهم استوار است،مشروع دانست، پرسش ديگری است که در اينجا مجال پرداختن به آن نيست. آنچه مهم است آن است که دغدغه و نگرانی برای اخلاقيات جامعه در واقع هراس و نگرانی برای خود است،و برای از دست دادن مناسبات قدرت تبعيض آميز.هراس از اينکه «ديگری» ( زن) اقتدار ما را به چالش بکشد و نظام جنسی اقتدارآميز را به چالش بگيرد.

هیچ نظری موجود نیست: